این موجود دوپا

مردم می شناسیم خودمان را هم شاید

این موجود دوپا

مردم می شناسیم خودمان را هم شاید

سخت

یک ساعتی جلوی خانه این پا و آن پا کرد ، لامپ اتاق که خاموش شد کلید را به آرامی توی قفل چرخاند و بدون درآوردن لباس هایش به زیر پتو رفت.

پ ن : سخت است پدر باشی ، یلدا باشد ، هندوانه نباشد.

کوچه ای با همه آمد و شدهایش

تنها که می شد ، دلش که می گرفت ، می آمد توی کوچه جلوی در خانه ، روی زمین می نشست . دستهایش را روی زانوهایش قلاب می کرد و کوچه را با همه آمد و شدهایش نگاه می کرد. 

امروز ظهر بیدار که می شوم ، در خوابگاه خالی ، توی راهرو ، پشت در اتاق ، تکیه می دهم به دیوار و دستهایم را به زانوهایم گره می زنم ، و به دوردست ، جایی که گیسوان طلایی آفتاب به پهنای پنجره ، بر شانه های سرد زمین شره می کنند ، خیره می شوم و در غمگنانه ترین اعتراف زندگی به این واقعیت می اندیشم که بی شک ، ثواب بودن با او در آن عصر بهاری ، توی کوچه ، و قلاب کردن دستان روی زانو ، و نگاه کردن با او به کوچه با همه آمد و شدهایش ، به او و بودن او ، از رفتن به مسجد و خواندن نماز جماعت در آن عصر بهاری بیشتر بود. شاید آن روز سه شنبه بود.

پروپوزالی من نوشتم چل ستون چل پنجره ؛

 

بناست بر روی دانشجویان تئاتر دانشکده سینما و تئاتر تحقیقی صورت دهیم برای دانستن این نکته که تئاتر چیست و تئاتری کیست ؛ خوشبختانه تا به اینجای کار بسیار خوب پیشرفته و در این مدت پروپوزال کار نوشته شده است و انتظار می رود با تلاشهای زاید الوصف ما این تحقیق همراه با پایان نامه دوره کارشناسی ارائه گردد. برای دیدن این پروپوزال به ادامه مطلب بروید و حظ بی حد ببرید باشد که همگی رستگار شویم.  

ادامه مطلب ...

برای خالی نبودن عریضه ؛

 

این پست صرفا برای خالی نبودن عریضه عرضه می شود اما چندان هم خالی از لطف نیست...

ادامه مطلب ...

کفش ها و النگوها

 

توی زندگی حواسش همیشه به دوتا چیز خوب جمع بود ؛ کفش هاش و النگوهاش 

کفش ها را در مراسم هفتمش دیدم که پای بچه ها این ور و آن ور می رفتند ، النگوها را هم نشد از دستش در بیاورند ؛ توی بیمارستان چیدند.